Showing posts with label Jacques Tourneur. Show all posts
Showing posts with label Jacques Tourneur. Show all posts

Saturday 8 June 2019

Way of a Gaucho (Jacques Tourneur, 1952)


Written for the catalogue of Il Cinema Ritrovato 2019 to accompany a June 25 screening of the film from a vintage BFI print. — EK


This year's Il Cinema Ritrovato offers some of the most eclectic westerns ever made: Henry King's realist, anti-violence drama The Gunfighter, Budd Boetticher's austere and minimalist Ride Lonesome and Tourneur's Argentinean western, Way of a Gaucho. Interestingly, the latter was meant to be directed by King, too, whose wife's illness prevented him from accepting an assignment which demanded shooting entirely in Argentina.

Gauchos are a "special breed of men answering only to their laws and codes," the opening sequence voice-over clarifies with its clear analogy to cowboys, setting the tone for a classic western narrative. The film follows the story of gaucho Martín Penalosa, from imprisonment, after killing a man in a duel, to agreeing serve in the militia which he eventually deserts. This gives the film its dramatic core, especially after Martín's commander, Major Salinas, embarks on a long chase to capture the deserter who by now has become a hero bandit.

Wednesday 17 November 2010

Noirmeisters, Part III: Masters

شـاعـرانِ ظـلـمت: راهـنـماي كـارگـردانـانِ ‌نـوآر، بخش سوم
اساتيد




جوزف اچ لوييس
از بين هشت فيلم نوآر اعلايي كه ساخته، و روز به روز بر ارزش و اعتبار آن‌ها افزوده مي‌شود، الگوي ابدي فيلم‌هاي عشاق محكوم به مرگ در ديوانه اسلحه (1950) ريخته شد و شرح زشتي و تاريكي مطلق در كمبوي بزرگ (1955). اين لوييس بود كه به ما نشان داد پايان شبِ سيه، سياه است.
ژاك تورنر
او كارگردان از دل گذشته (1947) است، به اضافه دو نوار ديگر و يك نوار گوتيك زنانه و دو فيلم ترسناك براي ول ليوتن كه در نگاه بعضي نوآر قلمداد مي‌شوند. قهرمان واقعي تمام اين فيلم‌ها خود تاريكي است و تورنر واقعاً به آن ايمان داشت.
رابرت وايز
اگر مصالح كار خوب، يعني فيلم‌نامه و بازيگر قابل اعتماد، در اختيارش مي‌گذاشتند، غيرممكن بود فيلم بدي بسازد. در نوآر از استانداردهاي هميشگي خودش هم فراتر مي‌رود و به يك استاد مسلم تبديل مي‌شود، چه در نوار مسابقات بوكس فريب [Set-up] (1949) و چه در يكي از آخرين نوآرهاي مهم سينماي آمريكا عليه فردا (1959). معمولاً فيلم‌هاي او به خاطر نقطه ديد زنانه (قاتل مادرزاد، 1947) و اشارات اجتماعي دقيقشان (مجازات اعدام در مي‌خواهم زنده بمانم و تبعيض نژادي در عليه فردا) گهگاه از كارهاي بقيه اساتيد ژانر يك سرو گردن بالاتر قرار مي‌گيرند.
وينسنت شِرمن
شرمن چهار سال پيش در 100 سالگي مرد و اين حرفه‌اي كاركشته و با ذوق عصر دي وي دي را ديد و انبوهي مصاحبه و گفتگو از خودش– به‌خصوص براي شش نوآري كه ساخته – به جا گذاشت. شاهكار او دوزخيان نمي‌گِريند (1950) با بازي جون كرافورد است كه ميلدر پيرس را با خشونت، واقع‌گرايي و زيبايي دوچندان باز‌آفريني كرده.
فرانك تاتِل
غيرممكن است شيفته فيلم نوآر باشيد و جايي در فهرست كوتاه يا بلند فيلم‌هاي محبوبتان از فرانك تاتل اسمي برده نشود و به ياد يكي از تراژيك‌ترين ضدقهرمانان نوآر، آلن لد در سلاح كرايه‌اي (1942)، نيفتيد. بعد از اين كه تعليق (1946) را مي‌بينيم، تازه درمي‌يابيم كه دنيا واقعاً دست كيست! حيف كه تاتل قبل از راه افتادن بساط مطالعات سينمايي در 1963 از دنيا رفته بود وگرنه اين حرفه‌اي فراموش شده هوش از سر همه مي‌برد.